کارهای روزانه.......

بابایی:حدودانصف روزهای هفته خارج از شهره وقتی هم توشهر باشه تقریبا ساعت 8صبح می ره بیرون و10-11شب میاد خونه ولی خوبیش اینه که ناهارا اکثرا میاد خونه وسعی می کنه هر جاهست خودش رو برسونه البته ساعتهایی که خونه است تلفنش مدام زنگ می خوره مثل مخابرات

مامانی وشما:من پا به پای شما میام به این صورت که صبح ها به خاطر دیر خوابیدن شب (هرکاری هم کنیم زودتر از یک نمی تونیم بخوابیم)نمی تونم زود پاشم که البته تصمیم گرفتم ازامروز زودتر از خواب بیدار شم وتا شما بیدار نشدی مقداری از درس هام رو بخونم چون خیلی عقبم با اینکه کلاس هام مجازیه ولی تنبلی کردم وتا حالا چند جلسه بیشتر شرکت نکردم البته امروز موفق شدم به لطف مامان معصومه که زنگ زد وبیدارم کرد 2درس از اصولم رو بخونم در طول روز باید با شما بازی کنم انواع بازی شامل پرتاب حلقه،قایم باشک،نقاشی ورنگ آمیزی،دنبال بازی به قول خودت،مجسمه بازی ،توپ بازی وکلی بازیهای ابتکاری دیگه ولی شما اصلا دست از سر من برنمی داری وبازم از من می خواهی باهات بازی کنم کارهای خونه وخودم و....با ماشین دونفری می ریم بیرون وانجام می دیم خدا رو شکر دستم تو رانندگی پر شده روزهایی که بتونم ظهرها باهم میریم مسجد برای نماز وبعدشم میریم پارک کنار مسجد وکمی بازی می کنی وبعد می ریم مغازه وبستنی می خریم روزهایی که فرصت زیادی ندارم  باهات بازی کنم تلویزیون زیاد نگاه می کنی چند وقتی هم هست همش می گی من پسرم هر چی دقت کردم که متوجه بشم علتش چیه هنوز هیچی دستگیرم نشده البته توی پوششت سخت نمی گیرم وهر چی دوست داری می پوشی  (بعضی ها می گفتن شاید به خاطر پوشیدن روسری وچادر باشه ولی ما هیچ وقت اجبارت نکردیم وخودت همیشه به خواست خودت پوشیدی )الانم به خواست خودت موهات رو کوتاه کردیم ولی من چیزی که حدس زدم اینه که چون بابایی رو زیاد نمی بینی وخیلی زیاد هم دوستش داری ودوست داری همیشه باهاش باشی این حرف رو می زنی خلاصه مامان که خیلی نگرانتم الانم باید برم یه کم خونه رومرتب کنم دوست بابایی می خواد از تهران بیاد خونمون البته برای ناهار میاد من دیگه می رم بای عزیزم