حانیه جانحانیه جان، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
حسین جانحسین جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

ثمره عشق ما

عیدتون مبارک

خدایا خیلی سعی کردم قدر این مهمونی رو بدونم ولی بازم احساس می کنم نتونستم یعنی سال ب عد هم ما رو دعوت می کنی؟ عجب ها الان رفتی توی اتاقت صدای شکستن اومدن گفتم یه می گی اونی که عکسام رو می ذارم توش فهمیدم قاب عکست رو شکستی وقتی با تعجب نگاهت می کنی می گی نه لیز لیزنشد که پخش وپلانشد که تودستم نرفت که انداختمش ی کشوم خوبه والله خراب کاری می کنی سریعم می پوشونی خوبه همون لحظه لو می دی ...
22 شهريور 1391

نماز عید فطر

امروز صبح ساعت 6/5از خواب بیدارت کردم فکر نمی کردم تا بگم می خوایم بریم نماز عید اینقدر سریع بیدار بشی اما خیلی دختر خوبی بودی مثل همیشه سریع لباسهات رو عوض کردم چند تا لقمه بهت دادم وبقیه رو برات برداشتم وهمراه بابا جون راه افتادیم وقتی داخل مصلی رسیدیم دیدم اصلا جابرای نشستن نیست وهمه زیر انداز آوردن ماهم که نیاورده بودیم خیلی ناراحت شدم گفتم بریم عقب تر شاید جای خالی باشه وقتی عقب رفتیم دیدم بله چیزی که زیاده جایه خالیه (نمی دونم این چه اخلاقیه که خانم ها دارن آخه بگو اگه جلوی در نشینید نمی شه حالا یه دقیقه دیر تر برسید خونه بنده گان خدا اونهایی که مثل من فکر می کردن اون عقب رو هم نمی اومدن ببینن همون جا بدون زیرانداز روی آسفالت ها نشسته ...
22 شهريور 1391
1